انسانم ارزوست

ساخت وبلاگ

انسانم ارزوست

  1. قدم که به خاک نجف میگذارم خوی تبعیض گرایی ام در من شروع به سرکشی
  2. میکند.خیابان های شلوغ و خاک گرفته،عدم نظافت،ظروف اب وغذا،موکبهای
  3. متعدد و ازدحام جمعیت مرا عصبی میسازد. اهالی شهر با سینی هایی پر از
  4. خوراکی بر سر خود بر سر راه زوار قرار میگیرند و با پوستهایی سیاه و دندانهایی
  5. درشت لبخند میزنند و با الفاظ عربی تعارف میکنند. از انها رو برمیگردانم و چادرم
  6. را جمع میکنم که به من برخورد نکنند. کودکانی که فقط بسته ای دستمال کاغذی
  7. دارند و ان را به زوار تقدیم میکنند و با موهایی پریشان  نامرتب،بینی های فین
  8. گرفته،دمپایی پاره و لباسی بلند و خاک گرفته به من لبخند میزنند اما با چهره
  9. خشک و بی حس من مواجه میشوند. موکبهای ایرانی را می یابم و چای مینوشم
  10. . اهالی این منطقه چای را غلیظ و باشکر مینوشند و من وقتی استکان های
  1. کمرباریکشان را میبینم که ان را در ظرف ابی که پر از گردوخاک است و حالت گل
  2. گرفته فرو میکنند و دوباره از چایی پر میکنندسگرمه هایم را در هم فرو
  3. میبرم.مسیر بعدی کوفه است باید مسجد کوفه و مزار میثم و مختار را ببینم.مسیر نجف تا کوفه15کیلومتر است پیاده به راه میافتم و به نیت بیتوته در این شهر
  4. برای یک شب مقصد را اغاز میکنم. اما آغاز این مسیر موجب انقلابی در من
  5. میگردد. به یکباره دست از غرور و تمسخر برمیدارم و به شدت منقلب
  6. میگردم.پاهای تاول زده ام مرا از حرکت باز میدارد و بیچاره و خسته از پیاده روی
  7. به دنبال مردی که مارا به خانه خود برای استراحت دعوت میکند راه می افتیم.
  8. سرم پر است از افکار منفی اما پایم به همان مسیر راه می افتد. از چندین خیابان
  9. عبور میکنیم از محله های فقیر نشینی هستند که بی شباهت با حلبی ابادهای
  10. کشورمان نیستند. چن دقیقه بعد روبروی خانه ای می ایستد وارد که میشویم
  11. زنی35ساله با دودختر نوجوان و دو فرزند خردسال به استقبالمان می ایند بعد از
  12. نشستن حمام را به من نشان میدهند و با اشاره میخواهند که لباسهایم را بشورند
  13. اما ممانعت میکنم و میگویم  اغسلهم شکرا.حدود بیست دقیقه دیگر بعد از حمام
  14. مرا به اتاق مهمان راهنمایی میکنند.خدای من چقدر در عین فقر دنیوی از لحاظ
  15. معنوی غنی هستند. هر انچه را که دارند برای مهمان می اورند و وقتی میگویم
  16. لاااکل ناراحت میشود و میگوید ذلک برکات الحسین ااکل. متوجه ناراحتی اش
  1. میشوم چند لقمه میخورم و در دل خود را بخاطر قضاوتهای امروزم سرزنش
  2. میکنم. تلویزیون سخنرانی یک روحانی در حال پخش است که این خانواده به وی
  3. ارادت زیادی دارند شاید در ایران مشابه محبوبیت رائفی پور باشد شاید هم بیشتر
  4. نمیدانم. به اطرافم نگاه میکنم فرشی در خانه نمیبینم هر چه است یک چیزی
  5. پلاستیک گونه است که ما روی کابینتمان می اندازیم که زنگ نزند. و خود نیز انجا
  6. کنار من مینشینند و میپرسند من از دیار امام رضا امده ام میگویم نه. میگویند
  7. سلام مارا برسان اگر رفتی. و من هر بار خجالت زده میشوم از خود و افکارم.
  8. ساعت نه میخوابم خستگی اجازه نشستن نمیدهد. صبح با صدای پا از خواب بیدار
  9. میشوم به ساعت نگاه میکنم حدودا پنج ونیم است نمازم را میخوانم و بعد از
  10. صبحانه حرکت میکنیم. موقع خداحافظی اورا سخت در اغوش میگیرم و دلم
  11. میخواهد بگویم که مرا ببخشد اما چیزی مرا وامیدارد. نمیدانم چه؟به سمت مزار
  12. میثم حرکت میکنیم در بدو ورود مانع اوردن کوله پشتی میشوند زنان ایرانی
  13. شروع به ناسزا گفتن میکنند به انها میگویم برای زیارت امده ایم اینها نیز مقررات
  14. خود را دارند بهتراست وسایل را بگذارید و نوبتی زیارت کنید. به همین نتیجه
  15. میرسند و یکی یکی به زیارت میروند.مسجد کوفه حالم را بار دیگر منقلب میکند
  16. اثری از کاخ کوفه نیست میگویند با خاک یکسان شده و روایاتی از ان تعریف
  17. میکنند. همه چیز وصف ناپذیراست باید عشق را با چشم و دل خود تجربه کنی تا
  18. لذتش را درک کنی. آتش بگیرتا بدانی چه میکشم احساس سوختن به تماشا
  19. نمیشود

تاريخ : شنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۶ | 9:59 | نویسنده : سها |


.::.

روزمرگی های یک وکیل...
ما را در سایت روزمرگی های یک وکیل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fghodsie1368b بازدید : 215 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1396 ساعت: 18:30