خواب در چشم ترم میشکند

ساخت وبلاگ
این روزا به شدت عصبی ام.. از حرف و پچ پچ کردنای اطرافیانم به شدت ناراحتم اما سکوت میکنم

سعی میکنم اشفته نشم و به روی خودم نیارم چی میشنوم... اما بعد هر روز کاری شب که میرسه پر میشم

از فکر وخیال و استرس... به خودم میگم انگار تصمیمی که گرفتم عجولانه بود... انگار وقتش نبود

اما ته دلم مطمینم که کارم درست بوده و شاید خیلی قبل تر از اینها باید انجام میشد و دیر اقدام کردم

به دم دادگاه که میرسم چند نفس عمیق میکشم میدونم که امروزم با قاضی قطعا جرو بحث میکنم

به صفحه موبایلم نگاه میکنم خبری از تماس موکل برای حضور شهود نیست. دوباره تماس میگیرم

اما کسی جواب نمیده ... گوشیمو تحویل میدم و وارد ساختمون دادگستری میشم.. ساعت کم کم به ده

نزدیک میشه و باز هم اثری از شهود نیست.. منشی دادگاه صدا میزنه(( اخطاریه ساعت ده))

وارد شعبه میشم برخلاف همیشه که قاضی یک ثانیه هم صبر نمیکنه نگاهی اجمالی بهم میندازه ومیگه

برای اومدن شهود صبرکنم؟؟؟؟؟ و من با یاس وناامیدی میگم نه انگار نمیان شما با سایر مستندات رای

بدید. بهم پوزخند میزنه و من متوجه میشم منظورش از این پوزخند اینه که به من درس یاد نده

میگه حق دارم با این رسید عادی قانع نشم یا نه؟؟؟ میگم اما خوانده دعوی هیچ انکار وایرادی به این

فاکتور نکرده ومستند من همین هستش. دوباره قاضی میگه خودم میدونم اما باید قانع بشم

خسته ام از بحث... خسته ام از کش دادن موضوع... بی حوصله میگم میخواین رد کنین؟؟؟

میگه نه فقط میگم قانع نشدم و سرش رو تو پرونده فرو میکنه و دوباره اوراق و چندین بار بررسی

میکنه و در نهایت ختم جلسه رو اعلام میکنه.. صورت جلسه رو امضا میکنم و بیخیال از نتیجه

دادگاهو ترک میکنم ... به خودم میگم  وقتی هزار دلیل  تو پرونده های مختلف دارم رای نمیدی

حالا چه برسه به اینکه بهونه دستت اومد رد کنی... برای چی بجنگم برای چی بحث کنم دیگه

چند روز بعد برای انجام کاری به همون شعبه میرم اما در کمال ناباوری میبینم که رای به نفع ما

صادر کرده ... این آدم هیچ جوره قابل پیش بینی نیست.. نمیدونی کی قراره رای بده و کی رد کنه

اما در عوض یکی دیگه از پرونده هامو که امید زیادی به رای داشتم رد کرده.....

میرسم خونه.... به اتاق به هم ریخته  نگاه میکنم.... به ظرفای شب گذشته که هنوز وسط اتاقن

به لباسام که شستم و از بند جمع کردم و ریختم یه گوشه اتاق... چقد خسته ام... وسط همونا دراز میکشم

دوسدارم عمیق بخوابم.... عمیق مثل خواب مرگ

روزمرگی های یک وکیل...
ما را در سایت روزمرگی های یک وکیل دنبال می کنید

برچسب : خواب,میشکند, نویسنده : fghodsie1368b بازدید : 208 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 9:07